۱/۱۸/۱۳۸۷


دوستان، شرح غمم گوش كنيد *** آهِ دل از جگرِ سوخته‏ام، دود كنيد
من، جوانى به ره ساقى كوثر دادم *** موى صورت، به هوايش به سپيدى دادم
آنچنان دشمن نامرد، بزد زنجيرم ***‌ كه به هر عضو تنم، نام و نشانى دارم
در پى حبس، به قلبم، شررى افتاده *** كه به آن آتش سوزان، خطرى افتاده
بار الها، به حسينت، كه حسين در فِتنست *** اى قريبا، تو مدد كن كه غريب وطنست
مادرا، خيز و دعا كن كه پسر در ظُلَمست *** عصر عُسرت شد و عصيان زَمَن در تبعَست

««« »»»
اين حسين است كه در خانه به غم افتاده *** اين غريب است كه در بند جفا افتاده
روزگارى به سر منبر و محراب، ندا مى‏داده *** حاليا عصر خموشى به خفا افتاده
اى مه نورفشان، در شب ظلمت بِنوا *** كه نَفَس در بدنش، از تب و تاب افتاده
اى رفيقان رَهَش، بال و پرش بشكسته *** همچو مرغى، به درون قفسى افتاده
فلكا، چوب بلايا، تو مزن بر لب اين افسرده *** كه به مصداق سمك، از سر موج افتاده
بارالها بِنگر، قلب عليلش ز تپش افتاده *** سكته در سجن عدو كرده و در بستر درد افتاده
از سروده هاي آيت الله بروجردي

هیچ نظری موجود نیست: