۵/۲۴/۱۳۸۸

سروده ای از دکتر محمود ضیائی

روز مستضعف و محروم که در نیمه شعبان بودی
همه درد و غم و اندوه، که بر ملت ایران بودی
چه چراغی، که همه شهر به این مُلک، تباهی بودی
به کدامین دل شادی، اشکها، رود به رخسار، نمایان بودی
جمکران، حقه و دکان و ستم خانه ی ملا بودی
همه جا، نام ز مهدی، اسفا، منزل ظالم بودی
مهدوی، عدل بیارد به حقیقت، بکُشد حاکم را
دولت حق بکُنید ظاهر و از جا بکَنید غاصب را
انقلابی که به ملت، خفقان داد و مرض
زیر نامش، جیبها دوخته صد بار به امیال و غرض
می کشم آه ز عمامه که نعلین به پا کرده مغول
این عبا، زجر به میهن دهد و دور کند آب ز پُل
به درآ، منجی موعود، که نایب، زده جار و همه جا
آبرو برد و نمک خورد و بنا کنده ز جا
تا به کی صبر کنی، مملکت و مکتب تو، شد به فنا
اثر از شیعه نماند و همگی سوی بلا
*******
« آینه ایران »
حال ایران را چو من پرسیدم از فرزانه ای
گفت یا زور است و یا زجر است و یا خصمانه ای
گفتمش از حال ایرانی بگو اوضاع چیست؟
گفت یا درد است و یا فقر است، یا بی مایه ای
گفتمش اینک وطن را گو که حالش چون شود؟
گفت یا خون است و یا قحط است و یا غمخانه ای
گفتمش میهن چرا همچون خزان، زردی گرفت؟
گفت تبعیض است و هم ظلمست، هم خودکامه ای
گفتمش مردم چرا درگیر امراضند و مرگ؟
گفت در کثرت ز بی پولیّ و نومیدیّ و هم ویرانه ای
گفتمش ملت ز آسایش چرا دورند و در شوم و شرند؟
گفت از بس که دروغ و مکر دیدند از جراید جمله ای
گفتمش آهنگ ملی را چرا مذهب نمائی می کنند؟
گفت دین را سایه ماندست و خدا را حمله ای
گفتمش مسجد چرا خالی ز اخلاص است و نهی از منزلت شد در دعا؟
گفت زآنکه سنگرست بهر بسیج و خانه ملا و هر بیگانه ای

هیچ نظری موجود نیست: